با سلام و احترام به همه دوستان عزیز و همراهان وفادار برند اقبال. امروز ما به شما خبر خوشی داریم که مطمئناً شما را شگفتزده خواهد کرد. آیا شما عاشق کلوچه هستید؟ آیا به دنبالیک تجربه تازه و دلچسب هستید؟ پس حتماً از خرید کلوچه کاکائویی برند اقبال را امتحان کنید.
این کلوچههای کاکائویی، با طعم بینظیر و عطر فوق العاده، شما را به دنیایی از لذت و شگفتیها میبرند. هر بسته شامل شش عدد کلوچه لقمهای است که باعث میشود تا همیشه تازگی و لذت آن را تجربه کنید. با هر لقمه از این کلوچهها، شما به دنیایی از شیرینی و لذت آسمانی خواهید رفت.
اگر به دنبال یک میان وعده مناسب هستید، خرید کلوچه کاکائویی برند اقبال بهترین گزینه است. این کلوچهها با طعمی بینظیر و بستهبندی شیک و زیبا، هر کسی را شگفتزده خواهد کرد. همچنین، این کلوچهها به عنوان یک همراه خوشمزه برای قهوه یاچای شما عزیزان نیز بسیار مناسب هستند.
با خرید کلوچه کاکائویی برند اقبال، لحظاتی شیرین و فراموشنشدنی را تجربه خواهید کرد. این کلوچهها با استفاده از بهترین مواد اولیه و با رعایت استانداردهای بهداشتی تهیه شدهاند تا شما بتوانید به آرامش و اطمینان، لذت ببرید.
بنابراین، اگر به دنبالیک تجربه لذتبخش و شگفتانگیز هستید، حتماً از کلوچه کاکائویی برند اقبال استفاده کنید و لحظاتی شیرین و خاطرهانگیز را تجربه کنید. این کلوچهها با طعمی بینظیر و با کیفیت بالا، شما را شگفتزده خواهند کرد.
شاعری از دیرباز تأثیر قوی بر جامعه داشته است و از طریق اشعار خود تغییرات اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده است. در قرن بیست و یکم، شاعران نقش مهمی در جنبش حقوق زنان داشتهاند و با اشعار خود به تغییرات اجتماعی کمک کردهاند. در این بخش از مقاله، به بررسی تأثیر شاعری بر حقوق زنان در قرن بیست و یکم میپردازیم.
ادامه مطلب ...
دانلود رمان استاد خلافکار
رمان در رابطه با دانشجویی است که در پایین شهر زندگی میکند و قصد دارد… .
چند تقه به در کلاس زدم و وارد شدم.
با ورودم همه ی نگاه ها به سمتم برگشت و رشته ی کلام استاد از دستش در رفت.
فوری شروع به آنالیز صورتش کردم.
چشمای سبز،صورت شش تیغ… خودش بود.امیر کیان فرهمند.
خیلی سریع دست و پام و جمع کردم و در غالب یه دانشجوی سال اولی فرو رفتم و گفتم
می تونم بشینم؟ می دونست قراره امروز یه دانشجوی انتقالی داشته باشه برای همین پرسید : لیلا سماوات؟
سری تکون دادم که گفت
بفرمایید! تشکری کردم و میز اول نشستم. عمدا این کار و کردم تا ریز ریز رفتارش رو زیر نظر بگیرم. مشغول تدریس شد و من فقط نگاهم پی رفتار و نوع حرف زدنش بود. توی کارش مهارت داشت،طوری که هیچ احدی شک نکنه شغل واقعی این استاد چیه! به همین دلیل من برای این مأموریت انتخاب شدم. چون تنها کسی که می تونست نقش مقابل این استاد عوضی هیچی ندار باشه یه بازیگر ماهر مثل خودشه! به محض تموم شدن کلاس از جام بلند شدم و زودتر از بقیه به سمتش رفتم.باید خودم و بهش نشون میدادم باید گزینه ی بعدیش من می بودم. یه دانشجوی به اصطلاح بی کس که خانواده ای نداره.. یه طعمه ی خیلی خوب. با دیدنم لبخند کوتاهی زد و گفت تدریس چطور بود؟
سعی کردم حسابی توی نقشم فرو برم و گفتم
_عالی استاد منتهی من به مبحث و نفهمیدم میشه دوباره برام توضیح بدید؟
سری تکون داد… کم کم کلاس داشت خلوت میشد.
جزوه مو جلوش باز کردم و یه بخشی و نشون دادم.
وقتی خم شد روی میز دستم رو کنار دستش گذاشتم و با خم شدن صورتم رو نزدیکش بردم.
دانلود رمان تدریس عاشقانه با لینک مستقیم و فرمت pdf بدون سانسور
دستم و زیر چونم زدم و با لذت به استاد ترم جدید نگاه کردم.
پری سقلمه ای به پهلوم زد و گفت
مثل اینکه حسابی چشم تو گرفته ها…لابد الان داری خیالبافی می کنی.بین این همه کشته مرده تو شانسی نداری رفیق! آهی از سر لذت کشیدم و گفتم یه حسی بهم میگه این دیگه نیمه ی گمشدمه.
خندید و گفت
تو هر روز راجع همه همین حسو داری من که میگم کمتر دنبال نیمه ی گمشدت بگرد.میگم نکنه نیمه ی گمشدت همون فامیل از فرنگ برگشته تون باشه هان؟ با انزجار صورتم و جمع کردم و گفتم خدا نکنه! اه اه… تو نمیدونی مامانش…
حرفم با صدای محکم استاد قطع شد
اگه بحث تون واجب تر از درسه تشریف ببرید بیرون. آب دهنم و قورت دادم و گفتم واجب تر که هست استاد. اما ما همینجا راحتیم.
همه خندیدن. از اینکه ضایعه ش کردم حرصش گرفت. سر ماژیک رو بست و گفت
بفرمایید…هر چی تا اینجا تدریس کردم و کنفرانس بدید. در حالی که محو صورت مردونه ش شده بودم مسخ شده گفتم عشق…
باز همه خندیدن. یه تای ابروش بالا پرید و گفت
تدریس عاشقانه نکردم من خانوم….تشریف بیارید کنفرانس درس و بدید. چه قدر احمق بود. نمیفهمید من حواسم به درس نه فقط به قد و بالای خود تازه واردش بوده؟ بلند شدم و کوله مو برداشتم گفتم من هیچی نفهمیدم چون حواسم به کلاس نبود. الانم با اجازه میخوام برم.
صورت مردونه ش قرمز شد و گفت
پس بیخیال این واحد بشید چون دیگه حق حضور توی کلاس منو ندارید زیر لب گفتم بهتر مرتیکه ی عقده ای…
چند نفر دورم صدامو شنیدن و ریز خندیدن. آقای استاد هم اخماش شدیدتر شد.
زیر نگاه سنگین همه از کلاس بیرون رفتم!ما رو بگو یه ساعت راجع کی خیالبافی میکردیم. بمیرم بهتره تا اینکه نیمه ی گمشدم تو باشی
کلید انداختم و وارد شدم.با حسرت نگاهی به طبقه ی پایین خونه مون انداختم. تا قبل از اینکه پسر از فرنگ برگشتهی عمه بیاد این طبقه تمام و کمال مال من بود حالا حتی تختمم تصاحب پسر عوضیش شده بود.
با خستگی مقنعهمو در آوردم. آخ چی میشد اگه روی تخت خودم میخوابیدم؟
اون طوری که آمار داشتم پسر تحفه ی عمه اکثر شبا نمیاد.یا اگرم بیاد آخر وقت بیاد.
با وسوسه ی شیطانی که شدم در طبقه ی پایین و باز کردم و رفتم داخل…
خونه ی عزیزم نمیدونی دلم چه قدر برات تنگ شده بود.
کولر و روشن کردم و به عادت همیشه لباسام و از تنم کندم و پریدم روی تخت و ملافه رو روی خودم کشیدم و از اونجایی که توی فامیل به خرس قطبی معروف بودم بیخیال غم دنیا چشمامو بستم
با حس تکون خوردن تنم غرق خواب گفتم
هممم صدای مردونه ی غریبه ای رو نزدیک به خودم شنیدم اگه دلتون میخواد بیدار شید.
چشمام گرد شد و مثل برق نشستم.با دیدن یه مرد غریبه با بالاتنهی برهنه ی خیس چشمامو بستم و گفتم
کافری تو… حجاب تو رعایت کن صدای حیرت زدهی مردونه ش توی گوشم پیچید تو اینجا چیکار میکنی؟
چشمامو باز کردم. اما به جای اون چشمم به سر و وضع خودم افتاد و خشکم زد.
کم کم فهمیدم اوضاع از چه قراره چشمامو بستم و دهنمو باز کردمو جیغ بنفشی کشیدم که خیلی سریع دستشو روی دهنم گذاشت و هلم داد روی تخت و خودشم به سمتم خم شد.
آب روی موهاش روی صورتم ریخت. چشمامو گرد شده بهش انداختم.صورتش یه سانت با صورتم فاصله داشت. چه قدر هم آشنا بود قیافش…
در حالی که زل زده بود به چشمام گفت
دستم و از روی دهنت برمیدارم اما جیغ نزن باشه؟ سر تکون دادم.دستشو از روی دهنم برداشت… خواستم حرفی بزنم که با صدای عصبی بابام رنگ از رخم پرید شما دو تا چه غلطی دارید می کنید؟
با شنیدن صدای خشمگین بابام برق گرفته از روم بلند شد…
اتاق کاهگلی یک رمان ترسناک، عاشقانه و اجتماعی خیلی قشنگ به قلم سروش.م هستش که امروز تصمیم گرفتم بهتون معرفی کنیم. به گفته ی خود نویسنده رمان بر اساس داستان واقعی نوشته شده پس پیشنهاد میکنم به هیچ عنوان از دستش ندید!
معرفی و خلاصه رمان اتاق کاهگلی
اتاق کاهگلی یه رمان دوجلدی خیلی قشنگه که میتونید با استفاده از لینک زیر نقد و بررسی اشو بخونین و دانلودش کنید.
اتاق کاهگلی یه رمان پر از فضای ترس و دلهره، راز و رمز و حوادث ناگواره. رمانی که به قشنگی هرچی تمامتر میتونه ترس، عشق و خیلی چیزهای دیگه رو براتون به تصویر بکشه. جلد دوم رمان که جن گیری شیدا نامگذاری شده یه داستان متفاوته اما فکر نکنید که اتفاقات دو رمان بهم ربط ندارن یا یکی از اونها بی سر و ته هستش.
جن گیری شیدا هم یه داستان دلهره اور و وحشتناکه، یه ترس سیاه و کابوسی مهم اما خیلی پیچیده تر و سنگینتر. تو بعضی از قسمت های رمان شاهد بحث های فلسفی و سوالاتی هستیم که هنوز بی جواب موندن و توی داستان مطرح میشن، پس علاوه بر ژانر ترسناک و درامِ جنایی بحث های فلسفی هم به این جلد اضافه شدن. جهت دانلود رمان میتونید از مجله اینترنتی هیلتن هم استفاده کنید.